امیر حسین امیر حسین ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

من و مامان و بابام

لحظه های شیرین با تو بودن

  اسباب بازی های محبوب پسرم ریموت کنترلها ، تلفن و هر چیز جیزی ، روشن خاموش کردن وسایل برقی خیلی بامزه دکمه هاشو فشار میدی واسه روشن یا خاموش کردن عسل مامان و روشن خاموش کردن پریز برق . دیگه سینه خیز نمیره و چهاردست و پا میره و البته عاشق راه رفتن و من و بابایی هر روز با پسرم تو خونه یا بیرون پیاده روی داریم . این یعنی پسرم داره تلاش میکنه برای راه رفتن . عاشق بازی و خیلی هم شیطون شده و باید کلی مراقبش باشیم . عزیزترین مامان خیلی شیرین زیر مبل را نگاه میکنه برای یافتن اسباب بازی که رفته زیر مبل قایم شده .دایره لغات پسرم : ماما . بابا . سیز یا همون جیز . ددر . به به . آبه .  ب با کسره یا همون بده .  بو یا همون برو . با انگشت ...
28 مرداد 1391

پسرم و کتابخونه

امیرحسین در حال انتخاب یک کتاب .   کار هر روز پسر عسلی مامان قربون نگاه شیرینت عزیزترین . قربون پسر کتاب خوان خودم برم . ...
3 مرداد 1391

آش دندونی

سلام عزیزترینم قربون مرواریدای نازنینت برم که دارند آروم آروم روی لثه های قشنگت نمایان می شوند . امروز با بابایی و شما رفتیم خونه ی مادر جون برای پختن آش دندونی ، مادرجون از دیروز درگیر درست کردن آش دندونی شما بود و کلی زحمت کشید  و از صبح تا ظهر با زبان روزه مشغول درست کردن آش بود کلی به شما خوش گذشت ، من و بابایی برای شما کیک دندونی هم سفارش دادیم . که به همراه آش سرو شد . خونه ی مادرجون ؛ همه روزه بودند بجز شما که یه نهار خوشمزه که مادرجون زحمت کشیده بودند و برای شما درست کرده بودند  را نوش جان کردید . شما بغل خاله مژده بودی با خاله جون کلی بازی کردی و من و خاله لیلی و مامانی و زندایی مشغول به کار تزئین آش شما . خاله لیلی برای ش...
30 تير 1391
1